تحقیق: مواضع مغالطه بيرونی (رایگان)
چكيده
مقاله پيش رو مقالهاي است كه در آن از مواضع تبكيت (مغالطه) بيروني سخن گفته شده است كه درآن ابتدا تعريف مغالطه بيان شده است و در مرحله بعد اجزاي بيروني مغالطه گفته شده است كه شامل دو قسمت است كه قسمت اول آن مربوط به آفات رهرو طريق شناخت است و قسمت دوم آن مربوط به راههايي است كه توسط مغالطهكننده مطرح ميشود براي انحراف، كه قسمت اول خود داراي 9 مورد است كه به تفصيل بيان مي شود و قسمت دوم شامل 8 قسمت است كه آنها هم در مقاله بيان ميشود تفصيلاً. البته بايد توجه داشت توضيحات هر قسمت متناسب با شناخت مخاطب از اين بحث و بسيار كوتاه بيان شده است و از توضيح زائد وسنگين خودداري شده است.
فهرست مطالب
مقدمه پژوهشگر………………………………………………………………………………………….. 1
تعريف مغالطه…………………………………………………………………………………………….. 1
اجزاي خارجي مغالطه………………………………………………………………………………….. 2
الف) آفات رهرو طريق شناخت…………………………………………………………………….. 2
1) ساده انگاري…………………………………………………………………………………………… 2
2) پيروي از هوس……………………………………………………………………………………….. 3
3) شخصيتگرايي………………………………………………………………………………………. 4
4) سنتگرايي…………………………………………………………………………………………….. 5
5) جدا نكردن جنبههاي گوناگون………………………………………………………………….. 5
6) درآميختن انگيزه و انگيخته………………………………………………………………………. 6
7) خيال پردازي …………………………………………………………………………………………. 7
8) تكيه بر ظن به جاي تعيين………………………………………………………………………….. 7
9) شتابزدگي………………………………………………………………………………………………. 8
راههايي كه براي انحراف رهرو طريق توسط مغالطه كننده بيان مي گردد……………… 8
1) تشنيع…………………………………………………………………………………………………….. 8
2) مخاطب او را وادار به تشنيع كند………………………………………………………………… 8
3) ذكر مطالبي كه مخاطب را متحير كند………………………………………………………… 9
4) مخاطب را عصباني نمايد………………………………………………………………………….. 9
5) ايراد حشو و زايد…………………………………………………………………………………….. 9
6) خاموش كردن مخاطب……………………………………………………………………………. 9
7) تعبيرات درباره خصم ……………………………………………………………………………. 10
8) يك طرف دليل خود را به اختصار ذكر كند……………………………………………… 10
منابع………………………………………………………………………………………………………… 11
مقدمه
الحمداله رب العالمين الذي خلق الانسان و علمه البيان و وضع الميزان و الصلاه و السلام علي من ارسله بالقرآن محمد المصطفي و علي اهل بيته معادن الحكمه و معالم البرهان.
اما بعد، در اين مقاله كوشش شده است تا راههايي كه شخص دچار اشتباه و انحراف گرديده را در قالبهاي كلي آن قرار داده و عرضه كنيم. همانطور كه ميدانيد راههايي كه سبب به اشتباه افتادن ميگردد بسيارند كه از آنها تعبير به مغالطه ميگردد.
مغالطه به دو بخش و موضع تقسيم ميشود: 1ـ مواضع بيروني مغالطه 2ـ مواضع دروني مغالطه
ما در اينجا به بخش اول پرداختهايم و سعي كردهايم تا جايي كه ميتوان اين كثرت مواضع را از بين برده و آنها را در قالبهاي كليتر و موارد كمتري بيان كنيم.
اميدواريم بتوانيم در اين مهم كاري كنيم و سبب حل مسائل و مشكلاتي كه براي دوستان اين علم عليالخصوص اين بحث ميگردد باشيم.
«تعريف مغالطه»
منظور ما از مغالطه يعني خطاي فكري و اعم از اين است كه فرد در مقام تفكر خودش به اشتباه افتد يا اينكه كسي وي را به اشتباه اندازد و اعم از اينكه وقوع خطا در مقام تعريف باشد و يا استدلال و اعم از اينكه ذهن در مقام استدلال برهاني دچار لغزش گردد و يا در مقام استدلال جدلي
«اجزاي خارجي مغالطه»
همان عوامل دروني مغالطه است و آن شرايط خاص رواني است كه متفكر در اين شرايط دچار خطايي در انديشه شده و از وصول به نتيجه درست باز ميماند.
اين شرايط يا آفتهايي است كه هر دو طريق شناخت (خود شخص متفكر) به آنها مبتلا شده و يا دامهايي است كه توسط يك مغالطهكننده براي انحراف رهرو طريق، گسترده ميگردد.
البته منطقدانان تنها به حالت دوم توجه كرده و آنها را تحت عنوان تبكيت بيروني يا اسباب خارجي مغالطه آوردهاند.
ما در اينجا به مواضع هر دو حالت رواني مغالطه اشاره ميكنيم.
الف) آفات رهرو طريق شناخت (خود شخص متفكر)
برخي از اهم عواملي كه ميتواند پوينده راه معرفت را از انديشه درست بازدارد و از راه به بيراهه كشاند عبارتند از:
1ـ ساده انگاري و عافيت طلبي
بايد دانست حقيقت به آساني به دست نميآيد سپس عافيت طلبي با حقيقت جويي نميسازد رهرويي كه هنوز چندگامي در راه شناخت برنداشته، خسته و كم حوصله شود و خود را به مقصد رسيده پندارد هرگز به مقصد نميرسد.
2ـ پيروي از هوا و هوس
انسان براي رسيدن به حقيقت بايستي در مورد مطلبي كه ميانديشد، در ضمن جستجو و بررسي كاملاً بيطرفي خود را حفظ كند و خويشتن را تسليم دليل و مدارك كند درست مانند يك قاضي كه روي يك پرونده كار ميكند بايد نسبت به طرفين دعوا بيطرف باشد. قاضي اگر تمايل شخصي به يك طرف داشته باشد به طور ناخودآگاه دلايلي كه براي طرفين است بلكه دلايل طرف ديگر نظرش را جلب ميكند.
انسان نيز در تفكرات خود اگر بيطرفي خود را نسبت به نفي يا اثبات مطلبي حفظ نكند و ميل نفسانياش به يك سو باشد خواه و ناخواه بدون اينكه خودش متوجه شود عقربه فكرش به جانب ميل و خواهش خودش ميرود.
گرفتاري در دام هوا و هوسها سبب ميشود تا پويندة راه به جاي آنكه تنها متوجه حقيقت باشد چشم و دلش متوجه هوا و ميل خود باشد. چنين رهرويي در واقع دل به حقيقت نبسته است بلكه بيش از علاقه به حقيقت به سليقه و منافع خويش علاقه دارد. حقيقت را به شرطي دوست دارد كه با آنچه دلخواه او است منطبق باشد اما حقيقت جز با حقيقت منطبق نيست.
اين سخن مشهور است كه حب و بعض چشم انسان را بر حقايق ميبندد. به خاطر همين است كه قرآن كريم هواي نفس را يكي از عوامل لغزش ميشمارد و در سوره نجم ميفرمايد:
«و ان يَتّبعون الا الظن و ما تهوي الْأ نْفُس»
3ـ خود باختگي در مقابل قدرتها، شهرتها و… (شخصيت گرايي)
قدرتها و شهرتها ممكن است چشمان محقق را خيره نمايد و جرأت رد پاسخهاي باطل را از او بگيرد و يا حتي مجالي نيابد بينديشد و بطلان آنها را دريابد.
شخصيتهاي بزرگ تاريخي يا معاصر از نظر عظمتي كه دارند بر روي افكار و اراده و تصميم ديگران اثر ميگذارند. ديگران آنچه ميانديشند كه آنها بيانديشند. ديگران در مقابل آنها استدلال، فكر و اراده خود را از دست ميدهند. در حقيقت خودباختگي در برابر صاحبان انديشههاي بزرگ، طوق تقليد را بر گردن محقق ميافكند و قدرت ابتكار را از وي سلب ميكند.
خودباختگي در برابر عناوين و اصطلاحات و شعارها و همچنين در برابر قدرت حاكمان و پادشاهان مانند خودباختگي در مقابل انديشمندان بزرگ، زيانآور است.
به همين دليل قرآن ما را دعوت به استقلال فكري ميكند و پيرويهاي كوركورانه از اكابر و شخصيتها را موجب شقاوت ابدي ميداند لذا از زبان مردمي كه از اين راه گمراه ميشوند نقل ميكند كه در قيامت ميگويند:
«ربنا انا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضطونا السبيلا»
4) پيروي كوركورانه از عادات و سنن (سنتگرايي و گذشتهنگري)
انسان به حكم طبع اولي خود هنگامي كه ميبيند يك فكر و عقيده خاص مورد قبول نسلهاي گذشته بوده است خودبخود بدون آنكه مجالي به انديشه خود بدهد آنرا ميپذيرد.
اكتفا به آنچه ديگران پيش از ما يافتهاند و بيعيب و نقص دانستن عقايد گذشتگان به معني مرگ تحقيق و توقف تكامل علوم است. قرآن كريم يادآوري مي كند كه پذيرفتهها و باورهاي گذشتگان را مادام كه با معيار عقل نسنجيدهايد، نپذيريد و در مقابل باورهاي گذشتگان استقلال فكري داشته باشيد.
در سوره بقره آيه 170 ميگويد:
«و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزلالله قالوا بل نتجع ما الفنيا عليه آبائنا او لو كان آباءهم لا يعقلون شيئاً و لا يهتدون»
5) جدا نكردن جنبههاي گوناگون از هم
غفلت از پيچيدگي و چند چهرهگي يك پديده سبب ميشود تا ما راهي را كه ممكن است فقط براي شناخت يكي از جنبههاي آن درست و مناسب باشد براي چند جنبه مختلف مناسب بدانيم و به همين دليل به نتيجه نرسيم. علاوه بر اين ممكن است حقيقت بودن يك جنبه ما را از باطل بودن جنبههاي ديگر همان مسئله غافل كند و نيز ممكن است حقيقت يك امر كثيرالاضلاع را تنها در يك بعد آن محدود سازيم. (مغالطه كندوچه).
6) درآميختن انگيزه و انگيخته
مراد از انگيزه بروز و ظهور امر ديگري است كه او عامل آن مي گردد.
به امر دوم كه محصول انگيزش امر اول است انگيخته گويند.
به فرض اگر فردي با شنيدن دشنامي به نزاع با شخص ناسزاگو برخيزد دشنام را انگيزه و نزاع را انگيخته گويند.
همچنين بايد توجه داشت كه خوبي و بدي انگيخته را نميتوان از روي خوبي و بدي انگيزه بدست آورد. قضاوت در مورد هريك مستقل از ديگري است. ممكن است شخص نابكاري از شخص نابكار ديگري سخن درست گويد و يا از شخص بزرگواري سخني نادرست شنيده شود كه ميبايد بجاي نقد سخن گو به نقد سخن پرداخت. نميبايد به رقيب گفت چون انگيزه تو از گفتن سخن پاك نيست پس خود سخنت هم درست نيست.
پس آنجا كه به جاي نقد سخن به سراغ نقد سخنگو رفتن اساساً رهرو راه شناخت را به بيراهه ميكشاند و راه بررسي منطقي را مسدود ميكند و حريفان به جاي اينكه عيب سخن يكديگر را پيدا و رفع كنند در پي عيبجويي از همديگر و اثبات بدطيني و ناپاكي هم برميآيند.
7) خيالپردازي به جاي استدلال
بسياري از اشتباهات ناشي ازتشبيهات بيدليل و تمثيلهاي غلط است و نشاندن تشبيه و تمثيل به جاي استدلال شيوه خطرناك و ضلالت باري است كه رهرو شناخت بايد از آن بپرهيزد. البته بايد توجه داشت سود بردن از تمثيل و تشبيه در مقام بيان مقصود بسيار مفيد است و در فهم مطالب به ذهن كمك ميكند. اما آنچه نادرست و مردود است استفاده از تشبيه و تمثيل به جاي استدلال است.
8) تكيه بر ظن و گمان به جاي علم و يقين
قرآن كريم ميگويد: اكثر مردم چنيناند كه اگر بخواهي پيرو آنها باشي تو را از راه حق گمراه ميكنند براي اينكه تكيهشان به ظن و گمان است (نه بر يقين) و تنها باحدس و تخمين كار ميكنند همچنين قرآن كريم در آيات زيادي به شدت با پيروي از ظن و گمان مخالفت ميكند و ميگويد: مادامي كه به چيزي علم و يقين نداري آن را دنبال مكن.
امروزه مسلم شده است كه يكي از عوامل عمده خطاها و اشتباهات همين بوده است و حتي يكي از اصول منطقي دكارت اين بود كه هيچيك از تصديقات را نپذيرد مگر اينكه هيچگونه شبههاي در آن نماند و آن كاملاً وضوح و تمايز داشته باشد.
9) شتابزدگي
در راه رسيدن به يك نظريهاي همواره تا مدارك جمع نشده و همه ابعاد و جنبهها بررسي نشده اظهار نظري ننماييم كه هرگونه اظهارنظر و شتابزدگي موجب لغزش و انحراف خواهد شد.
ب) راههايي كه توسط مغالطه كننده براي انحراف رهرو طريق شناخت گسترده ميگردد.
1) تشنيع يك طرف به طرف ديگر (تشنيع شامل):
اينكه خصم را بواسطه آنچه مسلم داشته يا بدان اعتراف كرده تشنيع يا تقبيح و سرزنش كنيم. مانند اينكه در مقام رد ديدگاه فرد به وي القاء گردد.
بدين صورت كه بگويد عقيده تو باطل و ناحق يا غير مشهور است.
2) اينكه مخاطب را وادار به اظهار سخن باطل يا تشنيع كند:
از طريق افزودن قيدي و يا ذكر تاويلي و يا حذف قيدي از سخن مخاطب ميتوان اين پندار را براي وي ايجاد كرد كه سخنش خلاف حقيقت و يا مخالف راي مشهور است به گونهاي كه وي از اتخاذ چنين موضعي و بيان چنين سخني منصرف گردد.
3) ذكر مطالبي كه مخاطب را متحير نمايد: مثلاً الفاظ غريب يا اصطلاحات غير متداول و عبارتهاي پيچيده به كار برد و مخالف را دچار تحير ساخته و او را از تقرب به حقيقت بازدارد.
4) مخاطب را عصباني و خشمناك كند:
اينگونه كه افكارش مشوش شده، نتواند حواس خود را خوب جمع نمايد.
5) ايراد حشو و زوايد از هذيان و تكرار:
عدهاي در مقام نقد و ابطال ديدگاه مخالف خويش، از طريق بيان الفاظ بيمعنا و سخنان نامربوط و تكرار جملههاي بيهوده، موجب پريشاني مخاطب ميگردند بطوريكه مخاطب نتواند بر صدر و ذيل مطالب احاطه يابد و اصل مقصود را دريابد و به اين طريق از نيل به حقيقت بازماند.
6) براي خاموش كردن مخاطب و مغلوب كردنش از بلند كردن صدا و فرياد برآوردن و حركات دست وزدن آنها به هم و بلند شدن و نشستن و حركاتي از اين قبيل كه هيجانآور است و انسان را گيج ميكند استفاده كنند.
7) تعبيراتي را درباره خصم به كار برد كه درستي و اوج عقايد او رادر نظر مردم از بين برد يا او را به شك و يا پرهيز از آن واميدارد. مانند آنكه دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) از آنها به (رافضي) تعبير ميكردند يا سلاطين ظالم كساني را كه حقوق خود را مطالبه ميكردند، شور شكر و مفسد و… ميخواندند و يا تجددگرايان، متدينان را مرتجع ميخوانند و…
8) اينكه يك طرف حجت و دليل خود را به اختصار و ايجاز بيان كند و سريعاً مخاطب را به آن ملزم كند تا او نتواند به ضعف و اشتباهات استدلالش آگاه گردد و مهلت تفكر پيدا نكند. همچنين دليلي در كنار دليل ديگر ميآورد تا مخاطب سرگردان گشته و اگر يكي را بتواند جواب بدهد يا رد كند در دام ديگري بيفتد و…
منابع و مآخذ
1ـ ابن يوسف حلي، جمالالدين حسن، الجوهر النفيد في شرح منطق التجريد، انتشارات بيدار، چاپخانه شريعت، چاپ سوم، 1384
2ـ فرامرز قراملكي، احد، پرده پندار، انتشارات مولف چاپ اول، 1378
3ـ فرامرز قراملكي، احد، منطق (2)، انتشارات دانشگاه پيام نور، چاپ دهم، 1385
4ـ مطهري، مرتضي، انسان و ايمان، انتشارات صدرا، موسسه چاپ فجر، چاپ سي و دوم، 1387
5ـ مظفر، شيخ محمدرضا، المنطق، مطبعه النعمان، نجف، چاپ سوم،1388 هـ .ق
6ـ نصيرالدين طوسي ـ محمد بن محمد، اساس الاقتباس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، 1380
دیدگاهتان را بنویسید